روانشناسی به زبان ساده
در همین حالی که مشغول مطالعه این نوشته می باشید روانشناسی و فی الواقع علم روانشناسی در زندگی شما در جریان است .
محیط و اجتماعی که اکنون در آن زندگی می کنید و در گذشته از آن تاثیر پذیرفته اید و یا آینده ای که در ذهن شما در حال ساخت است و به آن امید بسته اید . به علاوه ژنتیکی که به ارث برده اید و البته مغزی با چیزی نزدیک به 100 ملیارد سلول عصبی یا دقیق تر 86 ملیارد و یک ساختار پیچیده کوانتومی بله تحقیقات جدید این را می گوید و البته انگیزه ای که شما را به سمت مطالعه این مطلب سوق داده تمرکز شما حافظه شما برای یادگیری، باورهای شما ، شناخت های شما، احساسی که در حین مطالعه در لحظه حال دارید و افکاری که در سر ........
شاید بتوان گفت روانشناسی شاخه ای از علوم اجتماعی است که روزگاری در ذهن فلاسفه بزرگی چون سقراط و بقراط و ارسطو و افلاطون و دیگر فلاسفه بالید و زمانی نه چندان دور و دراز از فلسفه و سوال های صرفا بنیادین در مورد ماهیت انسان ، روان انسان ، هشیاری انسان و آزادی و جبر و چه و چه جدا شد و کارکردی عملی تر، تجربی تر و علمی تر یافت شاید بتوان آغاز روانشناسی علمی را در آلمان سالهای 1879 و در آزمایشگاه ویلهلم وونت در دانشگاه لایپزیک یافت.
اینک در قرن بیستم اما روانشناسی شاخه های بسیاری چون روانشناسی سلامت ، روانشناسی بالینی، روانشناسی تربیتی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی ، روانشناسی قانونی، روانشناسی شخصیت ، عصب روانشناسی ، روانشناسی شناختی و....دارد و البته مشاهیر بسیاری به خود دیده است مشاهیری چون زیگموند فروید که شاید بسیار بالاتر از هر سلبریتی و دانشمندی اسمش در قرن 19 و 20 ورد زبان ها بوده اما امروزه ما روانشناسی را علم مطالعه علمی رفتار و فرایندهای ذهنی می دانیم وقتی صحبت از علم به میان می اید قطعا انواع روش های تحقیق آماری وانواع متد های آزمایشی و پژوهش های میدانی و مطالعات کاربردی مد نظر است تا نظریه های روانشناسی اعتبار و کاربرد پذیر یاشند در تعریف رفتار در روانشناسی هر کاری که ادمی انجام می دهد و قابلیت مشاهده دارد در رصد ذره بین علم روانشناسی خواهد بود اما فرایندهای ذهنی مبحثی پیچده تر و گسترده تر است که شامل بسیاری از سازه های ذهنی ما انسان ها همچون انگیزه، احساسات ، فرایندهای شناختی ،باورها ، دفاع ها و .... می شود . می توان گفت ماهیت رواننشاسی به عنوان علمی که با انسان و ارتباطات انسانی سر و کار دارد باعث نفوذ روانشناسی در دیگر شاخه های علوم و ایجاد شاخه های بین رشته ای شده است در عین حالی روانشناسی سالهاست وارد صنعت مدیریت سیاست ورزش تبلیغات و رسانه ها پزشکی و.... گردیده . روانشناسی یک دانش نوپا و جوان است اما در طول همین سالهای اندک از پیدایشش بارها و بارها دچار تحول و دگرگونی گردیده از سال 1879 که می توان گفت روانشناسی با درون نگری وونت شروع گردید در سال ها ی بعد با تاثی از علوم شیمی و فیزیک و با همراهی تیچنر پرورش یافته ای از مکتب وونت در دانشگاه کرنل ساخت گرایی شکل گرفت ودر نتیجه مقابله با ماهیت صرفا تحلیلی ساخت گرایی ویلیام جیمز از دانشگاه هاروارد کارکرد گرایی را پیش کشید اما در دهه 1920 شکوفایی روانشناسی منجر به ایجاد سه مکتب بزرگ گردید ابتدا رفتار گرایی به سرکردگی جان بی واتسن در امریکا سپس روانشناسی گشتالت در آلمان به سرکردگی ماکس ورتایمر و کورت کافکا و ولفگانگ کهلر و سپس روانکاوی به سرکردگی زیگموند فروید اما روانشناسی ادامه پیدا کرد با رویکردهای متعدد دیگر چون پدیدار شناختی زیست شناختی و شناختی و ...... تا به امروز .
خلاصه مکاتب روانشناسی ..........
- روانشناسی به عنوان یک علم مستقل در قرن ۱۹ با تلاشهای ویلهلم وونت در آلمان شروع شد. وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی رو در لایپزیگ تأسیس کرد و به روش علمی برای مطالعه ذهن انسان تأکید داشت.
- مکتب ساختارگرایی: این مکتب توسط وونت پایهگذاری شد و تأکید داشت که ذهن انسان میتونه به اجزای کوچکتری شکسته بشه و هر جزء رو به طور جداگانه مطالعه کرد.
- مکتب کارکردگرایی: ویلیام جیمز در آمریکا این مکتب رو توسعه داد. او معتقد بود که روانشناسی باید روی کارکردهای ذهنی و کاربردهای عملی اونها در زندگی روزمره تمرکز کنه.
- مکتب رفتارگرایی: جان واتسون و بعدها بی. اف. اسکینر معتقد بودند که باید فقط رفتارهای قابل مشاهده رو مطالعه کرد و عوامل محیطی رو در شکلگیری رفتارها در نظر گرفت.
- گشتالت: در اوایل قرن 20 توسط ماکس ورتایمر و ولفگانگ کوهلر . کورت کافکا تاسیس شد و به درک الگوها و کل های معنی دار از اطلاعات جزیی و حسی توجه داشت
- روانکاوی: زیگموند فروید تأثیر بزرگی بر روانشناسی گذاشت. او نظریههای پیچیدهای درباره ناخودآگاه، رؤیاها و تأثیر تجربیات کودکی بر رفتارهای بزرگسالان داشت.
- مکتب انسانگرایی: کارل راجرز و آبراهام مزلو بر اهمیت رشد شخصی و خودشناسی تأکید داشتند و معتقد بودند که انسانها به دنبال خودشکوفایی هستند.
- روانشناسی شناختی: این مکتب در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ ظهور کرد و بر چگونگی پردازش اطلاعات توسط ذهن انسان تمرکز داشت. افرادی مثل ژان پیاژه و آلبرت بندورا نقش کلیدی در توسعه این مکتب داشتند.
- روانشناسی تکاملی: این رویکرد از نظریههای چارلز داروین الهام گرفته و به دنبال درک چگونگی شکلگیری رفتارها بر اساس اصول تکاملی است.
- روانشناسی مثبت: در دهههای اخیر، روانشناسی مثبت به عنوان یک مکتب جدید ظهور کرده که بر جنبههای مثبت زندگی مثل شادی، رضایت و رشد فردی تمرکز داره. مارتین سلیگمن از پیشگامان این مکتب است.
- روانشناسی یک سفر طولانی و پر از تغییرات و تکامل بوده، و هر کدام از این مکاتب و افراد تأثیر بسزایی در شکلگیری و توسعه این علم داشتند. امیدوارم این خلاصه مفید بوده باشه